۰۱ دی ۱۳۹۱

ماجرای مرکز غنی سازی لنگرود !


تقصیر ازهادی خرسندی بود که پای شوهر خاله ی میرموسموس را به میان کشید و در طنز خود از این آدم، و نسبت فامیلی او با این نویسنده و تاریخ چی! معاصر پرده برداشت. البته خوب شد که راجع به این کربلائی میر عبدالغنی، میر آب زحمت کش لنگرودی حرفی به میان آورده شد و باعث شد که آمریکایی ها و اسرائیلی ها جریان را بفهمند، و گرنه یک شب ممکن بود صد ها هواپیمای بمب افکن آمریکا و اسرائیل به لنگرود حمله کنند و چند هزار تن بمب خالص و نا خالص روی خانه میر عبدالغنی بیچاره خالی کنند. باقی قضایا را میشود حدس زد، بقول معروف؛ به یک گردش چرخ نیلوفری، نه لنگرود به جا ماند و نه میر عبدالغنی!

خوشبختانه ماًمورین همه سازمان های جاسوسی دنیا، حرکات اپوزیسیون قدر قدرت و قوی شوکت ایران در خارج و داخل را رصد میکنند، و پس از سی و اندی سال، به خالی بندی های اپوزیسیون هم آشنا شده اند و میدانند که بجز هنر! که نزد ایرانیان ارثی است و بس! خالی بندان در جهان صنعتگرند! وگرنه اگر فرستادگان اسرائیل که در پاریس با میر موسموس یواشکی ملاقات کرده بودند، خام حرف های او شده بودند و ماجرای مرکز غنی سازی لنگرود! را جدی گرفته بودند، چه مصیبتی به سر مردم خطه گیلان فرود میآمد، آن خطه زر خیز با خاک یکسان و از صحنه روزگار محو میشد. بیچاره گیلانی ها که ناخواسته هم ولایتی این میر موسموس! شده اند.

بالاخره، جاسوسان سیا و موساد کشف کردند که از سال های قدیم میر موسموس با شوهر خاله اش، کربلائی میر عبدالغنی،میر آب لنگرودی ،اختلاف شدیدی پیدا کرده بود وجریان از این قرار بوده که روزی از روزها میر عبدالغنی، سر زده به خانه با جناقش میرود، و میرموسموس را که در آن زمان تازه به سن بلوغ رسیده بود در طویله خانه شان با یکی از گوسفند های سفید و چاق و چله در حال غنی سازی دیده بود و گفته بود « کوسی خانه نیه» « انه خایی؟» یعنی کسی خانه نیست، اینو میخواهی و سپس با چند تا پس گردنی محکم و چند تا بشو، بشو، تن لش، میر موسموس را از طویله بیرون انداخته بود.

میر موسموس هم سال ها این موضوع را از یاد نبرده است و در پی فرصتی بود تا انتقام خود را از شوهر خاله اش بگیرد، حالا که صحبت از حمله هوایی به ایران، نقل محافل بود، فکر بکری به کله این میرموسموس مارمولک! زده بود، پیش خودش گفته بود، حالا وقت تسویه حساب است، و رفت و به سناتور آمریکایی نامه نوشت و ضمن در خواست حمله نظامی به ایران چند تا آدرس مراکز غنی سازی در ایران را که از روی گوگل پیدا کرده بود به سناتور آمریکایی داد، و آدرس منزل شوهر خاله بیچاره اش در لنگرود را هم یواشکی قاطی آدرس ها جا زد.

اسرائیلی ها که همه جا ماًمور دارند، تا آن زمان خبری از مرکز غنی سازی لنگرود نداشتند، و ناچار شدند به مدت یک سال جاسوسان خود را برای رفتن به لنگرود آموزش بدهند. جاسوسان با اوضاع گیلان و لنگرود آشنا شدند، رقص قاسم آبادی یاد گرفتند، طرز تهیه زیتون پرورده، باقالی قاتق با کته رشتی و اشپل ماهی را هم تمرین کردند، و پس از قبولی در امتحانات، یک شب با یکی از این پهپاد های جاسوسی بر فراز جنگلهای گیلان با چتر نجات فرود آمدند و پرسان پرسان خانه کربلائی میر عبدالغنی، شوهر خاله میر موسموس را پیدا کردند و گوش ایستادند و با دوربینهای لیزری که شب را مثل روز روشن میکند دیدند که بعله! چه دود و دمی، از این مرکز غنی سازی بهوا بلند است، و بقول دائی جان ناپلئون با چشم های کبود خودشان دیدند که میر عبدالغنی یکی از این سانتریفیوژ ها را بدون رعایت مسائل ایمنی ، بدون دستکش به دست گرفته و به تنهایی مشغول غنی سازی تقریباً حدود نود در صد است و کم مانده است که به خط قرمزی که بنیامین نتان یاهو، در سازمان ملل به همه نشان داد برسد.

جاسوسان بلافاصله فیلم و عکس تهیه کردند و به مراکز موساد و سیا فرستادند. گفتنی است که همه کارشناسان از دیدن این عکس ها و فیلم ها مات و مبهوت و به اصطلاح میخ شده بودند، که این چه سانتریفیوژی است که ایرانی ها ساخته اند عجب بدون برق و باطری و با ذغال هم کار میکند. خلاصه بلافاصله از ماًمورین اعزامی در محل خواستند که صدای این سانتریفیوژ را برای بررسی بیشتر ضبط و ارسال کنند در کمتر از چند دقیقه صدای دستگاه غنی سازی بوسیله دستگاههای استراق سمع ضبط و با ماهواره به مراکز فرستاده شد و با کمال حیرت شنیدند که این سانتریفیوژ ساخت ایران فقط یک صدای خفیف و منظم جیر جیر! مثل یک جیرجیرک پیر از خودش در میآورد.

در مرکز سیا و موساد از ماًمورین خواستند اطلاعات بیشتری بدست آورند و ارسال کنند. ماًمورین گزارش کردند که میر عبدالغنی کارش را تمام کرد و با یک سنجاق چند به بار سوراخ سانتریفیوژ فرو کرد و سانتریفیوژ را تکان داد و در پارچه ای پیچید و بلند شد و رفت سر کار شبانه تقسیم آب به خانه های محل.

مرکز سیا که اصلاً از این فن آوری جدید در مرکز غنی سازی لنگرود چیزی سر در نیاورد، ولی بچه های موساد زرنگ تر بودند و رفتند سراغ یکی از همکاران ایرانی الاصل خودشان و موضوع را با او در میان گذاشتند و نظر وی را پرسیدند، او هم به منزل عمویش که تازه از ایران به اسرائیل مهاجرت کرده بود زنگ زد و موضوع را با او در میان گذاشت و عمو هم از خنده ریسه میرفت گفت عمو جان، شما ها رو سرکار گذاشته اند، این سانتریفیوژ ایرانی ها جدید نیست و از قرن ها پیش در ایران وجود داشته است و نوع ناصرالدین شاهی آن معروف است. بچه های موساد که مکالمه را ضبط و گوش میکردند بلافاصله با رؤسای بالا تماس گرفتند و گفتند که چه نشسته اید که ایرانی ها از زمان ناصرالدین شاه، در صد غنی سازی را بالا برده اند و شاید هم چند بمب در آن زمان تولید کرده باشند.

بلافاصله عموی همکارشان را برای توضیحات بیشتر با اسکورت نظامی به مرکز موساد بردند و عمو هم جریان حقه و وافور و تبدیل تریاک به شیره را توضیح داد و تازه اهالی موساد وسیا، بقول شاهزاده رضا پهلوی، دو زاریشون افتاد و فهمیدند که ای دل غافل، چه نشستی که این، میر مارمولک! عجب مارمولکی است و باید نقش اول فیلم مارمولک را به این میدادند بازی کند. آخراین میرمارمولک به شاهزاده و مادرشاهزاده هم کلک زده بود، چون موقع امضاء کردن منشور شورای ملی، جا خالی کرد و زیر بار نرفت.

حالا دیگر همه در جریان هستند که چندی پیش یک فقره مارمولک! به نام نویسنده و محقق و تاریخدان، اهل لنگرود، نامه ای به یک سناتور آمریکایی نوشت و گفت آقای سناتور، عزیز دل برادر! روزی چند صد نفر در ایران به انواع و اقسام مختلف میمیرند، و کک کسی هم گزیده نمیشود!، حالا شما و اسرائیل عزیز تر از ما، بیائید و مردانگی کنید، و به پاس خدمات کورش کبیر، چند هزار تا از آن بمب هایی که در انبار هایتان بیخودی ذخیره کرده اید و خاک میخورند و آخرش هم تاریخ مصرفشان تمام میشود و فاسد میشوند، بر سر ایرانیان مصرف کنید، و ما فرهیختگان! را هم از دست این جاهلان نجات دهید، آخه تا کی بنشینیم و تحقیقات مهم انجام دهیم و کتاب بنویسیم و کسی هم نخرد و نخواند.

همان فقره مارمولک! توضیح داده بود که چون تاریخ دان و محقق است، قبلاً در مورد کک در تنبان روشنفکران وطنی! تحقیقات علمی زیادی انجام داده است و به نتیجه رسیده که ایرانیان اصلاً کلک ! ندارند که گزیده شود و این ضرب المثل را هم دشمنان خارجی در نوشته های ایرانیان وارد کرده اند، تا نیشی به ایرانیان بزنند، فقره! معتقد است که تنها یک نوع کک در ایران وجود دارد، که آنهم فقط در تنبان روشنفکران ایرانی لانه میکند.

همان فقره! که چند کک! فرد اعلا و با نام و نشان! درتنبان خود دارد، ادعا کرده بود که دانشگاه سوربن فرانسه یک فقره دکترای افتخاری در رشته کک شناسی! به شخص شخیص ایشان اهدا کرده است که از جنس مقوای فرد اعلای ضخیمی میباشد که لوله شده آن از بس قطور است، ارزش چند تا دکترا دارد، و به همین دلیل، دکترای افتخاری دکتر صمدانی در رشته « رابطه بواسیر! در تعیین مواضع روشنفکران وطنی» را پاره کرده وزیر پایش گذاشته و حالا دیگر روی این دکترای جدید موضع! گرفته است، و اتفاقاً خیلی هم حال میکند، بقول مرحوم شیخ المشایخ که میفرماید؛ نوش اون جایش باشد !

مرهم دردش بود این دکترا

میزند جفتک همیشه در هوا

۲ نظر:

  1. مردم از خنده بخدا ، بابا دست بردارید شما ها که بابای این میر چلغوز را سوزاندید این آحمق اگر عاقل بود کونشو با شاخ گا ودر نمیانداخت مطمئنا! شاخ گاو نمیشکنه ولی کون این میر چلغوز حتماً پاره میشه

    پاسخحذف